روستای گرماب
روستای گرماب

روستای گرماب

ضرب المثل 2


همه ما بعضی وقت ها برای بیان مطلب یا حالتی خاص از ضرب المثل ها استفاده می کنیم.در این مطلب یکی دیگر از ضرب المثل های رایج در گرماب را بیان نموده و تبیین می کنیم.


ضرب المثل گرمابی:


"احمدک نمیرَه به سیستو،می فرستادَن."


ترجمه ضرب المثل:

احمد(نماد یک شخص) به سیستان(نام منطقه ای) نمیرفت، با اجبار او را به آن جا می فرستادند.


مفهوم ضرب المثل:

اجبار یا اختیار داشتن در انجام بعضی امور،یکی از مسائل بسیار مهم در زندگی خانوادگی افراد است.عده ای معتقدند که فرد را باید آزاد گذاشت تا با امتحان راههای غلط و درست خود به غلط یا درست بودن پی برده و راه درست خود را انتخاب نماید.در مقابل عده ای این روش را قبول ندارند چرا که به عقیده این افراد اولا امکان امتحان تمامی راهها وجود ندارد و ثانیا ممکن است در جریان امتحان یک راه خسارات و زیانهای بسیاری به بار آید که بعضا غیر قابل جبران نیز باشد،لذا از نظر این گروه،اجباری بودن افراد در بعضی حوزه ها و بعضی برحه ها نه تنها مفید بلکه برای جلوگیری از اتلاف وقت و خطرات احتمالی لازم نیز میباشد.


در حقیقت این ضرب المثل نیز بیانگر دیدگاه دوم می باشد؛یعنی فرد نباید در آزادی مطلق قرار گیرد و مقداری اجبار نیز لازم است.

البته این بدین معنی نیست که فرد مطلقا از خود اختیاری نداشته باشد و تمامی کارهایش اجباری باشد،بلکه قائل به این است که فرد نباید مطلقا آزاد باشد.

به عنوان مثال اگر بچه ای تصمیم بگیرد که ترک تحصیل کند و از این پس به مدرسه نرود آیا باید والدین او بگذارند که او ترک تحصیل کند؟ مسلما والدین او نباید چنین کاری را بکنند و حتی او را مجبور به رفتن به مدرسه بکنند.چه بسا که اگر والدین،تصمیم او مبنی بر ترک تحصیل را بپذیرند مورد تنفر او در آینده قرار گیرند.

فرهنگ لغت-قسمت پنجم(رنگ ها)

تفاوت در نامگذاری رنگ ها در هر جایی ممکن است وجود داشته باشد.مردم گرماب نیز برای نامیدن رنگ های مختلف اسامی مختلفی به کار می برند که در زیر نام چند تای آن ها به همراه معادل رایج در زبان فارسی را مشاهده می کنید.  

1- زاغ: سیاه

2- زرشکی: سرخ

3- ملخ: زرد

4- بور: قهوه ای

5- کَلَه: راه راه (سفید و سیاه)

6- گازِر: سفید روشن

7- ماسی: بنفش کم رنگ

8- شیری: سفید 

9- سوز: سبز 

10- اسپید: سفید

آشنایی با فرهنگ لغت-قسمت چهارم(نسب ها)

در این مطلب هم در ادامه مطالب مربوط به فرهنگ لغات،نسب های خویشاوندی مرسوم در روستای گرماب را با معادل فارسی آن می آوریم. 

 

1- باپیر: پدربزرگ  

2- جَدَّه: مادربزرگ 

3- کاکَو: برادر   

4- خَش: مادرزن  

5- خُسُر: پدرزن   

6- خُسُربَرَه: برادرزن   

7- هم زُلف: باجناق   

8- نواسَه: نوه   

9- کَباسَه: نبیره   

10- خَلاصَه: نتیجه،ندیده

آشنایی با فرهنگ لغت-قسمت سوم(اعضاء بدن)

در این مطلب هم برای آشنایی با فرهنگ لغت گرماب نام چند عضو بدن و معادل آن در زبان فارسی را می آوریم. 

 

1- گُردَه: پهلو،کلیه 

2- کُندِرِشک: آرنج  

3- کِلیک: انگشت  

4- پوز: بینی،دماغ 

5- آینه زانو: کشکک  

6- آروک: لثه  

7- بال: بغل؛(ته بال=زیر بغل)  

8- اِشکم: شکم  

9- پینَک: پیشانی 

10- کَلَفت: فک پایین

ضرب المثل 1

در این مطلب برآنیم تا یک ضرب المثل گرمابی را برای شما بیان نموده و تبیین کنیم.  

 

 ضرب المثل گرمابی: 

"احمدک نه دردِ داش نه بیماری،سیخ و گردۀ خو میزه و مینالی"   

  

ترجمه: 

احمد(نماد یک شخص) هیچ درد و بیماری ای نداشت،خودش با چوب تیز به پهلویش آسیب وارد میکرد و از درد آن مینالید(ناله میکرد). 

 مفهوم: 

این ضرب المثل معادل ضرب المثل " از ماست که بر ماست" است. 

از طرفی نیز این ضرب المثل را می توان هم معنی ضرب المثل"خودم کردم که لعنت بر خودم باد" دانست.

مفهوم این ضرب المثل این است که مسئول بسیاری از مشکلات بوجود آمده خودمان هستیم و نباید دیگران را مقصر بدانیم. در حقیقت در این ضرب المثل ما یاد میگیریم که روحیه انتقاد پذیری داشته باشیم و خطا خود را پذیرفته و از آن برگردیم؛ "چو راه غلط رفتی از بازگشتن مترس"