پیوند آسمانی دو نور

مراسم ازدواج حضرت علی (ع) و حضرت زهرا(س) به قلم سید مهدی شجاعی 

 

" ... بیش از یکماه از عقدمان می گذشت و من هنوز تو را در خانه نداشتم و شرم می کردم از اینکه با پدرت در این باره سخن بگویم

یک روز برادرم عقیل به خانه مان آمد و گفت:

- برادر! چرا فاطمه را از پدرش نمی خواهی تا زندگی تان سامان بگیرد و چشم ما و دوستان تو به وصلت شما روشنی پذیرد. 

گفتم: . . .

گفتم: اشتیاق من در این باره کم نیست، اما حیا می کنم که با پیامبر در میان بگذارم. عقیل مرا سوگند داد که برخیزم و با او به خانۀ شما بیایم و ترا از پدرت بخواهم. در راه با ام یمین و ام سلمه مواجه شدم، آنها گفتند


- این کار را به ما بسپارید که زنان اموری اینچنین را بهتر کارسازی می کنند.

ما در پشت در ایستادیم و آنان پیام آوردند که پیامبر تو را فرا می خواند

من حیادار و شرمسار، پیش رفتم و در کنار پیامبر نشستم. پیامبر، مهرآمیز فرمود:- علی جان! می خواهی فاطمه را به تو بسپارم؟ گفتم:-بله، سروجان به فدایت.

فرمودبا همۀ میل و اشتیاقم علی جان! هم امشب یک میهمانی مختصر بگیر و همسرت را ببر

سعد، گوسفندی هدیه کرد، تنی چند از صحابی ذرت آوردند، من هم با ده درهمی که پیامبر به من داده بود روغن و خرما و کشک خریدم و سفره ای گسترده شد. پیامبر فرمود:

- برو و هر که را که را می خواهی دعوت کن، اما خانه کوچک است، بگو که ده نفر- ده نفر بیایند غذا بخورند و جایشان را به دیگران بدهند

من به مسجد رفتم و هرکه را دیدم، دعوت کردم، بزودی خبر به دیگران رسید و جمعیت از گوشه و کنار مدینه راهی ضیافت شد

پیامبر در کنار ظرف غذا نشسته بود و با دستهای مبارکش برای میهمانان غذا می کشید، صدها نفر آمدند و خوردند و رفتند و غذا به برکت دستهای پیامبر، هیچ کم نیامد

بعد برای من و تو غذایی کشید و کنار نهاد. وقتی میهمانان، همه رفتند، تو را و مرا فرا خواند، دستهایمان را اول بر سینه اش نهاد و بعد در دستهای هم

میان چشم های هردومان را بوسه داد و به من فرمود:

- علی جان! همسرت خوب همسری است. و به تو فرمود:

- فاطمه جان! شوهرت، خوب شوهری است

- دخترم مبادا نگران باشی از فقر شوهرت. فقر برای من و اهل بیت من مایۀ افتخار است.

- دخترم من تو را به بهترین مرد روی زمین شوهر داده ام، همسرت بزرگِ دنیا و آخرت است.

- دخترم مبادا که از شویت نافرمانی کنی، شوهرت، مسلمان ترین، عالم ترین و حلیم ترین خَلق روی زمین است

- دخترم ذخایر دنیا و آخرت را بر پدرت عرضه کردند، بی آنکه هیچ از مقامش در نزد خداوند بکاهند، اما من نپذیرفتم و تن به مال و ثروت ندادم

- دخترم! قدر علی را بدان. و مرا به خلوت برد و فرمود:

- علی جان! با فاطمه ام مهربان باش. با او نیکی کن. به او محبت کن که او پارۀ تن من است و من به ملالت او ملول می شوم و به شادی اش مسرور

شما دو تن را به خدا می سپارم و او را بر شما خلیفه می گردانم

ما را تنها گذاشت، در را بست و از پشت در نیز ما را دعا فرمود:

- خداوند شما و نسل شما را پاکیزه گرداند، من دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما. و به خدایتان می سپارم."  

 

        به امید فراهم شدن امکانات و مقدمات ازدواج همه جوانان عزیز

 

منبع: رجانیوز

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد